محل تبلیغات شما



چون هشت هشت اینجا نیستم

یاد قیصر را از امروز گرامی می دارم

یادی که همیشه در دلم زنده است

 

شاید اگر تهران آمدن من قبل از، از دنیا رفتن او بود می شد که حضوری هم ببینمش و البته شاید قرار نیست یک  حسرت هایی هیچ وقت از دل پاک شوند

امسال هشت آبان چهارشنبه است

اما آن سال سه شنبه بود

 

روز سه شنبه هشتم آبان

آغاز قیصر بود یا پایان؟

 

 

 

چشم همیشه می نویسم

چه در باران

چه بی باران

 

 

دو تا رباعی پریروز در باران تهران نوشتم

بد نیستند


در تلگرام نوشته ام ظرف یک روز هزار و پانصدبار خوانده شده است

این تازه غیر از آمار ویوهای کانالهای دیگه است که میان نوشته منو تغییر میدن و با آدرس پیج و کانال خودشون میذارن

برای هربار مطلب نوشتنم هم حتما نزدیک بیست سی تا کامنت و پاسخ خصوصی دریافت می کنم

اما هیچ کدوم از اینا به اندازه ی یک کامنت وبلاگ نیاز به تایید و تشویق درون منو پاسخ نمیده

نمیدونم این چیه که توی وبلاگ هست

 

 

این روزها درگیر طرح سوالات امتحان و تصحیح اوراق و این بساط ها هستیم

 

بهار پیش ما نیست

تنهایی رفته سفر

خانه ما سه نفره و خیلی خلوت شده

دلمان برایش تنگ شده فسقلی

 

 


دکتر نمکی در جلسه ای که رئیس جمهور هم حضور داشته است گفته که من اولین» وزیر قبل و بعد از انقلاب هستم که با نود درصد معاون ها و مدیرکل ها و کلاً» نیروهای وزیر قبلی کار می کنم  . رئیس جمهور هم نه گذاشته و نه برداشته گفته البته هنوز»

 

وزیر محترم بهداشت که اولین» وزیر بهداشت غیرپزشک جمهوری اسلامی هم هستند نمی دانم اولین» یا نه اما جزء معدود وزیران بهداشتی هم هستند که به جای اینکه از وزارتخانه، یا دانشگاه علوم پزشکی، یا نظام پزشکی و از این قبیل به وزارت آمده باشند از سازمان برنامه و بودجه» یا همان مدیریت» یا یک همچین چیزی به این وزارتخانه برگشتند البته ایشان همزمان با خدمت کردن در سمت معاونت/مشاورت سازمان برنامه و بودجه هیئت علمی د ع پ ش بهشتی هم بودند/هستند و البته شاعر نیز هم

 

حالا وزیر محترم بهداشت که تا وزیر شدند رئیس د ع پ ایران را عوض کردند و به تازگی هم سرپرست جدید د ع پ همدان را منصوب کرده اند، یک کار اولین» دیگر انجام داده اند و آن انتصاب معاون دانشجویی فرهنگی وزیر از میان همکاران محترم دندان پزشک که احتمالاً عضو هیئت علمی هم نیستند. احتمالاً را به این دلیل  می گویم که در وب سایت دانشکده دندان پزشکی د ع پ همدان خانم دکتر سیما سادات لاری را به عنوان کارشناس معرفی کرده، در سامانه علم سنجی اعضای هیئت علمی هم اسم ایشان نیست و نتیجه می توان گرفت که ایشان هنوز» هیئت علمی نیستند.

 

کلّاً در کشور ما پیدا کردن زندگی نامه ی آدمهایی که به مقاماتی منصوب می شوند گاهی کار سختی می شود  .

میشه آدم معاون وزیر بشه ولی هرچی می گردی نتونی پیداش کنی که قبلش کجا بوده چی خونده ورودی چند بوده چه کارایی کرده اصلا چه نخبگی و شایستگی داشته (همونطور که در متن حکم انتصابشان اومده بود) که به این سمت گمارده شده اند

 

البته ایشان خودشون گفته اند اولش رفته اند در معاونت بهداشتی ولی بعد چون به فرهنگ علاقه مند بوده اند رفته اند فرهنگی . اینقدر میدانم که معاون دانشجویی فرهنگی همدان بوده اند و این البته مهم است معاون دانشجویی فرهنگی وزارتخانه که کودکیش حال و هوای ساده ای داشته و عاشق شهید چمران بوده و معاونی که پیش از ایشان در این سمت بوده اند را به عنوان الگو انتخاب کرده اند؛ خوبست که قبلش معاون همین معاونت در یک دانشگاه بوده اند و این یعنی فرصت این را داشته که از یک پله پایین تر به این مقام نگاه کنند.

 

ذکر معاون پیشین شد خوب است بگویم که ایشان دیگه اصلاً کلاً دیگه معلوم نیست چی خوانده و کجا بوده اند که سالیانی معاون وزیر بوده اند. یعنی باز دست کم خانم دکتر لاری تا دندانپزشکی عمومی شان معلوم است که دندان پزشک هستند . اما دکتر فراهانی اصلاً معلوم نیست دکترای چه دارد؟

نه هیچ سایتی نه هیچ وبلاگی، حتی خود سایت معاونت فرهنگی وزارت . ایشان را بجز با همین سمتی که چند روز است از آن رفته اند؛  به خاطر نمی آورد

 

اینها همه در کشور ما اتفاق می افتد

مقدمتان مبارک خانم دکتر لاری عزیز

ان شاء الله که منشاء خدمات باشید

اگر مطلب مرا یهویی خواندید بیایید یک آرشیوی از معاونین قبلی با بیوگرافی هایشان تنظیم کنید و در سایت بگذارید

احیانا اگر کار مهمی کرده اند ذکر کنید 

عکس شان را بالای سرتان بزنید که بدانید شما هم یک روزی عکس می شوید روی دیوار

 

 

از بچه های تشکلی، کانونی، وبلاگی، اینستاگرامی، تلگرامی، موسیقایی، تئاتری، قرآنی، ادبیاتی، شعری و . کمک بگیرید اینها بی شیله پیله ترین آدمای وزارتخونه اند 

پ ن: چون وزیر ما شاعر است و پگاه کاشانی» بوده اند و اهل کاشان و اهل بیش از سر سوزن ذوق و اینا هستند اینکه معاون دانشجویی فرهنگی که انتخاب کرده اند چه نگاهی به شعر و ادبیات و فرهنگ داشته باشند جذاب است

 

پ ن:  من خودم معاون دانشجویی فرهنگی بوده ام می دانم که سخت ترین کار در یک دانشگاه و وزارت مسوولیت این معاونت است، یک معاونت هتروژن از هر نظر . هم خوابگا ها و امور دانشجویی تغذیه و سلف سرویس ها را داری . هم ی بازی تشکل چپ و راست و بسیج و جامعه و انجمن . هم کمیته انضباطی و . هم امور رفاهی و تربیت بدنی و . هم مطرب ها خودشون رو فرهنگی می دونند هم مسجدی ها . به قول یه عزیزی جمع کاباره و مسجد قبل انقلاب شده وزارت ارشاد  حالا معاونت دانشجویی فرهنگی هم یک چنین چیزی است

 

 

 

وااااااااااااااااااااااااااای چه قدر حرف زدم


سرقت علمی یا ادبی یا معنوی یا plagiarism به زبان ساده یعنی:

آوردن هر بیان خلاقانه در متن علمی، ادبی و که نشان دهد این اثر جدید فلانی است حال آنکه اثر جدیدش نبوده است

آن فلان سارق و محسوب خواهد شد و در همه جای دنیا به اشدّ بدعاقبتی ها دچار .!

 

بار دیگر کلمات تعریف را بازگشایی می کنم

نشان دادن بیان خلاقانه قبلی به عنوان اثر جدید خود

یعنی:

1. ممکن است آن اثر (حتی) اثر قدیمی خودمان باشد (  self plagiarism / duplicate publishing)

2. بیان خلاقانه حتی شامل چینش جملات در اینتروداکشن مقاله نیز است

3. استفاده عمده از منابع قبلی در اثر جدید (که این هم نشان دادن اثری قدیمی به عنوان کار جدید نویسنده است) [طرف مقاله نوشته است سی و پنج درصد از یک کتاب، بیست درصد از یک مقاله و پانزده درصد از یک مقاله ی دیگر است یعنی هفتاد درصد اثر جدیدی که ادعا می شود کار علمی جدید فلانی است در واقع بازنویسی دوباره ی زحمت قدیمی ها بوده نه یک اکتشاف و خلاقیت علمی جدید؛ توجه توجه توجه :  این نوع از تعریف پلاجریزم با استناد مناسب هم سرقت است . یعنی همان فلانی آن سی و پنج درصد و بیست و پانزده را رفرنس هم داده و درست رفرنس داده اما چون بازنویسی ش بیانگر معرفی یک اثر علمی جدید به نام اوست که نیست سرقت دانایی محسوب می شود]

4. خیلی واضحه که آوردن کلمه، ایده، عکس، صوت و . بدون استناد به منبع اصلی سرقت علمی و است

 

 

من:

یادم باشد بعداً نرم افزارهای پلاجریزم چکر را هم معرفی کنم و وب سایت ها را

 

 

سهراب سپهری:

یاد من باشد فردا بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم


1

تا هفته ی پیش به سرزمین های شمال غربی کشور قشنگ مون نرفته بودم

سه شنبه پرواز کردم تا تبریز

بماند که نزدیک بود با یه سقوط در میان بادهای فرودگاه تبریز دفتر زندگی مون بسته بشه

و

نشد

بماند

 

تا رسیدیم تبریز راهی خوی شدیم و ساعت 12 شب خوی بودیم

 

 

2

 

پنج شنبه صبح زود ماشین آمده بود دنبالم و رفتم قم

اندوه فوت زن دایی

و تصمیم نیمه کاره مانده ی سفر به شیراز تا ساعت 10 شب من رو توی قم نگه داشت

دیشب (پنج شنبه شب، یا بهتر بگم نزدیکی های بامداد جمعه) ساعت 12 رسیدم تهران . خسته و خورد

 

3

سالگرد فوت مامانم نزدیکه

و حالا زن دایی

مامان علیرضای عزیزم که همیشه برام داداش بزرگ و استاد و جون دل بوده 

بعد از یک عمر سختی و تلخی بیماری رفت تا برای همیشه از درد راحت شود

 

4

ممنونم اجازه دادید که گفت و گو کنیم/ که بنویسم»

بده دستاتو به من تا باورم شه پیشمی
می دونم خوب می دونی، تو تار و پود و ریشمی
تو که از دنیا گذشتی واسه یک خنده ی من
چرا من نگذرم از یه پوست و خون به اسم تن
تو خیالمم نبود دوباره عاشقی کنم
ممنونم اجازه دادی با تو زندگی کنم
نمی دونم چی بگم که باورت شه جونمی
توی این کابوس درد، رویای مهربونمی
می دونی با تو، پرم از شعر و ستاره
می دونی بی تو، لحظه حرمتی نداره
می دونی در تو، این خدا بوده
که تونسته گل عشقو بکاره
می دونی با تو، پرم از شعر و ستاره
می دونی بی تو، لحظه حرمتی نداره
می دونی در تو، این خدا بوده
که تونسته گل عشقو بکاره
وقتی حتی پیشمی، دلم برات تنگ می شه باز
عشق تو، تو لحظه هام حادثه ساز و قصه ساز
به جون خودت که بی تو از نفس هم سیر می شم
نمی دونم چی می شه بدجوری گوشه گیر می شم
ممنونم که بچه بازی هامو طاقت می کنی
هر چقدر بد می شم اما تو نجابت می کنی
هر کجای دنیا باشم با منی و در منی
نگران حال و روزم بیشتر از خود منی
می دونی با تو، پرم از شعر و ستاره
می دونی بی تو، لحظه حرمتی نداره
می دونی در تو، این خدا بوده
که تونسته گل عشقو بکاره
می دونی با تو، پرم از شعر و ستاره
می دونی بی تو، لحظه حرمتی نداره
می دونی در تو، این خدا بوده
که تونسته گل عشقو بکاره
می دونی با تو
می دونی بی تو
می دونی در تو .

 

 

5

خواندن کامنت دوستان بسیار خوشحال کننده است

عمومی باشد یا خصوصی

مفصل باشد یا کوتاه

 

پس

لطفاً

 

 

6 تا 8

رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شکوفه های لبخند